خدا را دوست بدار....
حداقلش این است که یکی را دوست داری
که روزی به او می رسی . . .
I love only you
آب در هاون کوبیدن است
اینکه مَن شعر بِنویسَم و
تو فال قَهوه بگیری.
وقتی؛ آخَرِ همه شعرهای مَن
تو می آیی؛
و تهِ همه ی فنجان های تو
مَن میروَم!!
هـــزار سال پیرتر شده ام …
نمی دانم بــــــــوسه تـــــــــو
مرا هــــــــزار ســــالــــه کــرد
یا زمــین هـــــــزار بار بیشتر
به دور خورشید گشته است …
دوستت دارم
گفتنش ساده است
شنیـدنش هـم
امـا فهـمیـدنش دشوارترین ڪار دنیاست این روزها
امـا هـمـین دشواری زیباست !
زیباست برایِ خاطر اطـمـینانِ دلت
ڪه بفهـمــد هر آواره ای عاشق نیست
هر رهگذری مجنون
و تو لیلیِ خاطره هایِ هرڪس نخواهی بود !
دوستت دارم ساـده ترین دشوار دنیاست
برایش بایـد از من گذشت
بایـد به مـا رسیـد
بایـد به عشق رسیـد
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چراییa
مانند سیگار
مانده ام میان دو انگشت روزگار لعنتی
نه مرا میکشد
نه خاموشم میکند
فراموش کرده که دارم می سوزم
عشق نمیپرسه اهل کجایی!
فقط میگه توی قلب من زندگی کن
عشق نمیپرسه چرا دور هستی!
فقط میگه همیشه با من هستی
عشق نمیگه دوسم داری؟فقط میگه دوستت دارم
وقتي يك مرد از رفتن عشقش گريه كند..
بايد فاتحه احساس آن مرد را را بخواني !!!
چون محاله دگه كسي را از ته دل دوست داشته باشد
تو مقصری اگر من دیگر من سابق” نیستم
من را به من نبودن محکوم نکن
من همانم که درگیر عشقش بودی
یادت نمی آید ؟
من همانم
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم
زندگی نامه حضرت محمد (ص):
نام: محمد بن عبد الله
حضرت محمد (ص) در تورات و برخى كتب آسمانى «احمد» ناميده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پيش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» ناميده بود.
كنيه حضرت محمد (ص): ابوالقاسم و ابوابراهيم.
القاب حضرت محمد (ص): رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امين، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذير، بشير، مبين، كريم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذكّر، يس، طه و...
منصب حضرت محمد (ص): آخرين پيامبر الهى، بنيانگذار حكومت اسلامى و نخستين معصوم در دين مبين اسلام.
تاريخ ولادت حضرت محمد (ص): روز جمعه، هفدهم ربيع الاول عام الفيل برابر با سال 570 ميلادى (به روايت شيعه). بيشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول آن سال دانسته اند.
عام الفيل، همان سالى است كه ابرهه، با چندين هزار مرد جنگى از يمن به مكه يورش آورد تا خانه خدا (كعبه) را ويران سازد و همگان را به مذهب مسيحيت وادار سازد؛ اما او و سپاهيانش در مكه با تهاجم پرندگانى به نام ابابيل مواجه شده، به هلاكت رسيدند و به اهداف شوم خويش نايل نيامدند. آنان چون سوار بر فيل بودند، آن سال به سال فيل (عام الفيل) معروف گشت.
محل تولد حضرت محمد (ص): مكه معظمه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).
نسب پدرى حضرت محمد (ص): عبدالله بن عبدالمطلب (شيبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر (قريش) بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.
حضرت محمد (ص) روايت شده است كه هرگاه نسب من به عدنان رسيد، همان جا نگاه داريد و از آن بالاتر نرويد. اما در كتابهاى تاريخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است كه فاصله بين عدنان تا حضرت اسماعيل، فرزند ابراهيم خليل الرحمن(ع) به هفت پشت مىرسد.
مادر حضرت محمد (ص): آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.
اين بانوى جليل القدر، در طهارت و تقوا در ميان بانوان قريشى، كم نظير و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روايتى شش سال زندگى كرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى كه به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمهاش، ام ايمن جهت ديدار با اقوام خويش عازم يثرب (مدينه) شده بود، در مكانى به نام «ابواء» بدرود حيات گفت و در همان جا مدفون گشت.
و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روايتى هفت ماه) پيش از ولادت فرزندش از دنيا رفته بود، كفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وى را به ثويبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شير دهد و از او نگهدارى كند؛ اما پس از مدتى وى را به حليمه، دختر عبدالله بن حارث سعديه واگذار كرد. حليمه گرچه دايه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى كرد.
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من …
چه جنونی …
چه نیازی …
چه غمی است …
یا نگاه تو ،که پر از عصمت راز …
بر من افتد چه عذاب و ستمی است …
دردم این نیست …
ولی …
دردم این است که من بی تو دگر …
از جهان دورم و بی خویشتنم …
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم …
بگـــذار آغوشم بـــرای همیشه یخ بـــزند
نمی خواهم کـــسی
شـــال گردن اضافی اش را دور گـــردن احســـاسم
بیاندازد . . . !
یـــــادم بــاشـــد بگـــویــمـتــــــــــ
دیگــــــر از ایــــن لــــبخنــــدها :
آن هــــم ناگهـــانــــے،
نـثـار چشمــهاے بیقــرارم نکـنــے؛
دلــم
طاقتــــــــــ ایـــــن همـِـہ عاشقــــــے یـک جــــا را نـــــــدارد !!!
زيباترين سخني كه شنيدم سكوت دوست داشتني توبود
زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود
زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار توبود
زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بود
زيباترين هديه عمرم محبت توبود
زيباترين تنهاييم گريه براي توبود
زيباترين اعترافم عشق تو بود
به او بگویید : خیالش راحت !
شادیش را اشک می ریزم …
لازم نیست بلندتر بخندد….
خدا لعنت کند دل بیچاره ی من را ….
دیدی که سخت نیست تنها بدون من…؟
و صبح می شوند،شبها بدون من …
این نبض زندگی بی وقفه می زند …
فرقی نمی کند با من یا بدون من …
دیروز اگرچه سخت،امروز هم گذشت …
طوری نمی شود فردا بدون من …
گاهی گرفته ام…..!
این جا بدون تو…..!
تو چی؟ چگونه ای؟
آنجا بدون من…؟