|
||
بهترین جای دنیا میان دستان کسی استکه نه تنها شما را در بهترین شرایطتان در آغوش میگیرد، بلکه وقتی ال و روز خوبی ندارید هم به سراغتان می آید و حتی محکم تر بغلتان میکند |
I love only you
|
||
بهترین جای دنیا میان دستان کسی استکه نه تنها شما را در بهترین شرایطتان در آغوش میگیرد، بلکه وقتی ال و روز خوبی ندارید هم به سراغتان می آید و حتی محکم تر بغلتان میکند |
سلامتی دختری که خیلی صبورانه به عشقش زنگ زد گفت:سلام کجایی؟
پسره گفت:تو قلبت عزیزم تو کجایی؟
.
.
دختره اشک تو چشماش جمع شد
گفت:عشقم تو پارکم پشت سرت (( دستشو ول کن ))
چشم هارابستندوچه بادل کردند؟!!!
وای سهراب کجایی پس؟؟
زخم هابردل عاشق کردند...
خون به چشم شقایق کردند...
آب راگِل کردند...
توکجایی سهراب؟؟؟
که همین نزدیکی عشق رادار زدند...
همه جاسایه دیوار زدند...
ای سهراب کجایی ببینی حالا دله خوش
مثقالی است!
دلِ خوش سیری چند؟؟!!
صبرکن سهراب...
قایقت جادارد؟؟؟
دیگروقتی کسی تنهاست ازاومپرس چه میخوری؟
تلخ ترین قهوه ات رابرایش بیاور!!
آنقدردر دنیاتلخی کشیده که مزه قهوه توبرایش
شیرین است.
خدایـــا!!!
بیااین قهوه تلخ راباهم بخوریم تامزه دنیایت رابچشی!!!!!
قصه ات رابرای هیچکس بازگونکن...
این روزهاچشم حسودان به دود اسپند
عادت کرده...!!!
طوری که بی نیاز ازعشق
سیراب شود اززندگی تاجان به دربرم
آغــــــــــــــــــوش من فقط سهم توست عشقم
اشـــــــــــکهایم دفتـــــــــــردلتنگـــــــــــیهایـــــــــــم راخیـــــــــــس میـــــــــــکـــــــــــندهـــــــــــرشب...
اینهـــــــــــاکـــــــــــه می بینیـــــــــــد دلـــــــــــنوشته های خیس
روزهـــــــــــاوشبهـــــــــــای تکـــــــــــراری من است...
بااینهـــــــــــاعاشقـــــــــــی مـــــــــــیکنـــــــــــم
خدایـا خیلی هـا دلمو شکسـتن
دیگـه تحـمل نـدارم
شب بـیا باهـم بریم سراغشون، مـن نشونت میدم
تــو ببخـشـشون...
میـنویسم
برای تو
دیگران میآیند و میخوانند و میگویند : خوب بود...
اما آنها هرگز نمیدانند چه قدر سخت است
مخاطب نوشته هایت نداند که مخاطب خاص نوشـته های توست
خـــُدایـــــا ....
به تو میسپارمش.....
امّا یه خواهشــــی ازت دارَم... !
یه روزی...
یه جایی...
بغل یه غریبه...
"مســــــــــت مست" بدجـــــــوری یاد مَن بندازش....
می نویسم...
می نویسم از تو برای تو و دور از تو ....
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...
می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...
تنها با شعفی صادقانه ...
با دلم احساست می کنم... !
باید مردانگی ببارد از سرو روی کاهایت...
سینه سپر کنی وقت بی حوصلگی هایم...
و من زنانگی ام را مشت کنم و بکوبم بر هیبت مردانگی ات...
خسته که شدم از به جایی نرسیدنم....
آغوش باز کنی برایم...
ومن جشن بگیرم عاشقانه های دو نفرمان را....
ساعتها زیر دوش مے نشینے به کاشے هاے حمام خیره می شوے غذایت را سرد می خورے ناهارها نصفه شب ، صبحانه را شام! لباسهایت دیگر به تو نمی آیند ، همه را قیچی می زنے!
ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی! شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد! تنهـــــــــــــــائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست.
تـــا تمـــاشـــای تــــو راهــــی نمانــــده بود…
پنجــــره کـــم آوردم…
کـــاش ایــن همــه دیـــوار نچیـــده بـــودی…
هـَر شَــــبــــــ
اَز پُـــــشتــــــــــ صَفـــحــــــه ي کوچَکــــ موبایلــَمـــــــ
دَرآغـــوشــــ میگیرَمــتـــــ
وَ نــمیـــدانیـــــ چــــه آرامـــشــیــستـــ
هــمـــیـــنـــ آغـــوشـــــِ خـــیــــآلـــــیـــــ ......
تقصیــــــــر مـــا نیســــت ..
بعضــــی هـــا خودشـــــان دوســـت دارنـــد کــه
"یــادگــــار" باشنـــد؛
نـــــه "مـــاندگــــــار" ...
ایـــــنجا"مــــــــالِ من" اســــــت ؛
مــــــــــــالِ خـُـــــــودم ؛
اجبـــــاری نیســــت بیایـــــی و نمانــــی .
مَـــــن، بـــــه "تنهایـــــی" عــــــادت دارم.
بگذار هر کسی هر چه دوست دارد بگوید...
مهم این است که تو دردانه ی منی
و من از تمام خوبی ها و بدی های این دنیا
فقط و فقط تو را می خواهم...
اگر چه نه اسمت در کنار اسم من
نه سقفت هم سقف من
و نه دستانت در دستان من است.
مدتها بـــود تلاش می کردم
تــو را از یاد ببــرم
افســوس که تو در قلبم خانه کردی
نـه در ذهـن فرامـوش کارم