دنت را حیران بنگرم ...؟
یا رفتنت را مات بمانم...؟
باد اورده را باد برد قبول....؟
دلم را که باد نیاورده بود....
_____ضربانه قلبم وقتی نیستی............
I love only you
دنت را حیران بنگرم ...؟
یا رفتنت را مات بمانم...؟
باد اورده را باد برد قبول....؟
دلم را که باد نیاورده بود....
_____ضربانه قلبم وقتی نیستی............
اهای رفیق....
اگه یه روز مردم...
دیدی تابوتم رو شونه های مردمه...
ولی نمیام پایین نوکریتو بکنم به دل نگیر...!
حلالم کن...
قول می دم همین یه بارو ازت بالاتر باشم...
بعدش دیگه همیشه خاک پاتم.......
هر جا که عشق باشد ثروت و موفقیعت هم هست!
زني از خانه بيرون آمد و سه پيرمرد را با چهره های زیبا جلوي در ديد.
به آنها گفت: « من شما را نمي شناسم ولي فکر مي کنم گرسنه باشيد، بفرمائيد داخل تا چيزي براي خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسيدند:« آيا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاري بيرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمي توانيم وارد شويم منتظر می مانیم.»
عصر وقتي شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را براي او تعريف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائيد داخل.»
زن بيرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمي شويم.»
زن با تعجب پرسيد: « چرا!؟» يکي از پيرمردها به ديگري اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.»
و به پيرمرد ديگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقيت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنيد که کدام يک از ما وارد خانه شما شويم.»
زن پيش شوهرش برگشت و ماجرا را تعريف کرد.
شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنيم تا خانه مان پر از ثروت شود!
» ولي همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقيت را دعوت نکنيم؟»
فرزند خانه که سخنان آنها را مي شنيد، پيشنهاد کرد:« بگذاريد عشق را دعوت کنيم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بيرون رفت و گفت:« کدام يک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقيت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسيد:« شما ديگر چرا مي آييد؟»
پيرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت مي کرديد، بقيه نمي آمدند ولي هرجا که عشق است ثروت و موفقيت هم هست! »
پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد.
اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت.
هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون…
بعد از یک ماه پسرک مرد…
وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد…
دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده…
دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟
چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!
هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من نظر نداشت
بدون تو دنیای من انگار تماشگر نداشت
منو نمیشناسن با این غرور لعنتی
هیچ وقت نخواستم ببینیم تو لحظه ی ناراحتیم.....
سنگسارم کرد با همان سنگ هایی که برایش سنگ تمام گذاشتم!...
مینویسم دوستت دارم نگو تکراریست شاید روزی نباشم تکرارش کنم...
خدایا؟هیچ تنهایی رو انقدر تنها نکن که به هر بی لیاقتی بگه عشقم..!
تو رو دوست دارم بیشتراز جانم کمتراز خدایم چون به او ایمان دارم به تو
احتیاج.......
گاهی وقتا فک کردن به بعضی ها ادم و دل گرم میکنه اهای بعضی ها ..
خیلی مخلصیم....
تا غروب این زمین تا طلوع واپسین درکتاب خاطراتم ماندگاری نازنین.......
ارامش یعنی اینکه مطمئن باشی توسینه کسی که دوسش داری یه خونه گرم
داری!!
ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﺷﺮﻁ ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻨﯿﻢ؟؟؟
ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ... ﺑﮑﻨﯿﻢ ...
ﺩﺧﺘﺮ : ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﺑﻤﻮﻧﯽ ...
ﭘﺴﺮ : ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ...
ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ .....
24 ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﻋﺸﻘﺶ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﻤﯿﺮﻩ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ...
24 ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﻣﯿﺮﻩ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ
ﺩﺧﺘﺮ .. ﺩﺭ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ ... ﺩﺍﺧﻞ
ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ
ﻭ ﺭﻭﺵ ﯾﻪ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻫﺴﺖ ...
ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ : 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﯼ ... ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ
ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ... ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ....
های دختره های پسره
تو سریع خام نشین. تا بهت گفت که میخوادت سریع عاشقش نشی کی میدونه تو دل اون نا نجیب
چی میگذره چه دوروغا که نمیگه که بهت دست بزنه......
دیگه میرم نمیخوام زندگی و بعد ازبرای تو سخت کنم
درسته هیچی نبودم اما ارزوم بود تو رو خوشبخت کنم
تو زیادی ولی من کم تراره خب هیچی ما هم سطح نیس
حالا وقت بودنم تموم شد و واسه ی موندن من فرست نیس
از خیالی روزی که نبینمت همیشه پشت دلم میلرزید
اگه کم گذاشتم و کم بودم بخدا بدون که دستم نرسید......
مــی خـواهـم داستـانـی از علاقــه ام بـه تــو را بنـویســم ؛
یــــــکــــــی بــــــود ، یــــــکــــــی . . .
.
.
بـــــی خـــــیـــــال !
خداجون،یادته دستشو گرفتم آوردم پیشت ؟
گفتم: من اینو می خوام
گفتی: نه یکی بهتراز این برات گذاشتم کنار
منم پاهامو کوبیدم زمین گفتم فقط فقط همین
در گوشم گفتی آخه نمیشه، عشقت یکی دیگه رو از من خواسته
اﻭﺝ ﻣــــــﺮﺩﺍﻧﮕـﯽ ﻧﺴﻞ ﺟﺪﯾـﺪ ﺭﺍ ﻭﻗﺘـﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ :
ﭘﺴﺮﯼ ﺑﺎ ﻧﺎﺯﮎ ﮐﺮﺩﻥ ﺻﺪﺍﯾـﺶ ﺑﺎ ﺗﻠﻔـﻦ ﺍﺯ ﻫﻤﺠﻨـﺲ ﺧﻮﺩ، ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔـﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ .
ﺍﻭﺝ ﻣــــــﺮﺩﺍﻧــﮕﯽ ﻧﺴـﻞ ﺟﺪﯾﺪ ﺭﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﻓﻬﻤﯿـﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ :
ﭘﺴــــﺮﯼ ﺍﺯ ﮐﻼﻩ ﮔﯿﺲ، ﻣﻮﺑـﻨﺪ، ﻭ ﮔﻮﺷـﻮﺍﺭﻩ ، ﺑﺎ ﺍﻓﺘﺨـﺎﺭ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ .
ﺍﻭﺝ ﻣــــــﺮﺩﺍﻧﮕـﯽ ﻧﺴﻞ ﺟــــــﺪﯾﺪ ﺭﺍ ﻭﻗﺘـﯽ ﻓﻬﻤـﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﯾـﺪﻡ :
ﭘﺴـــﺮﯼ ﺗـﻮﯼ ﺩﻋﻮﺍ، ﺟﺎﯼ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻥ، ﺟﯿــــﻎ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ !
ﺍﻭﺝ ﻣــــــﺮﺩﺍﻧﮕـﯽ ﻧﺴﻞ ﺟـﺪﯾﺪ ﺭﺍ ﻭﻗﺘـﯽ ﻓﻬﻤـﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﯾـﺪﻡ :
ﯾﮏ ﭘﺴـﺮ ﺍﯾــــــﺮﺍﻧـﯽ ﻓﻘﻂ ﻣـﺎﺩﺭ ﻭ ﺧﻮﺍﻫـﺮﺵ ﺭﺍ ﻧـﺎﻣﻮﺱ ﺧـﻮﺩ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ،
ﻧـﻪ ﺗﻤـﺎﻡ ﺩﺧﺘـﺮﺍﻥ ﺍﯾــﻦ ﺳـﺮﺯﻣﯿــﻦ ﺭﺍ .
ﺍﻭﺝ ﻣــــــــــﺮﺩﺍﻧـﮕــﯽ ﻧﺴﻞ ﺟﺪﯾﺪ ﺭﺍ ﻭﻗـﺘـﯽ ﻓﻬﻤﯿـﺪﻡ ﮐـﻪ ﺩﯾـﺪﻡ :
ﭘـﺴـﺮﯼ ﺣﺎﺿﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﯿﺒـﺶ ﺑﺒﺨﺸﺪ، ﺗﺎ ﻫـﺮ ﺷﺐ
ﮐﻨﺎﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺧـﺘــــــﺮﺍﻥ ﺷﻬﺮﺵ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ
ﺧـﻼﺻـﻪ ﺍﻭﺝ ﻣـﺮﺩﺍﻧـﮕـﯽ ﺍﯾﻦ ﻧـﺴﻞ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧـﯿﻠـﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﯾــﺪﻡ ...
ﭘـﺴﺮ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦِ ﻣــﻦ، ﺑﻬﺘـﺮﯾـﻦ ﺩﻋــــــــﺎﯾﻢ ﺑﺮﺍﯾـﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳـﺖ ﮐﻪ :
"ﻣﺮﺩﺍﻧـﮕـﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻫـﯽ "
ﮐﻪ ﺍﮔـﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫـﯽ ﺩﯾـﮕﺮ ﻫﯿـﭻ ﻧـﺪﺍﺭﯼ ....ﺳﻼمتیــه ﭘﺴﺮﺍﯾـﯽ ﮐﻪ ﻣـــــــــــﺮﺩ ﺑـﻮﺩﻥ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ ﻧـﺮﻓـﺘـﻪ .
چقدر داغون میشوم وقتی او به خاطر دیگری در آغوش من گریه میکند........
من برای او در آغوش چه کسی گریه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بگــ ـو ..
/ تـــمــــــامــ ِ تــ♥ــ*و / مالـــ ِ مَــن استــــــ ..
دِلــمـ می خـــوا ـهـَــد ..
حـسادَتــــ کـنـَــمــ بـــهـ خـــودمـ .../.
ﺗﻘﺼﯿﺮﻩ ﻣﺎ ﻧﯿﺴـــــﺖ!!!
ﻣﻘﺼﺮ ﺷﻤﺎ ﭘﺴــــﺮﺍﯾﯿﺪ!!!
ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﭙﺴﻨﺪﯾﺪ
ﻫﻤﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﺩﻡ ﻣﯿﺰﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺏ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﮐﻪ ﻋﻤﻠﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺪ
ﺩﻟﺘﻮﻥ ﻗﺶ ﻣﯿﺮﻩ ﻣﯿﮕﯿﺪ ﺟــــﻮﻥ ﭼﻪ ﺩﺍﻓــــﯽ !!! ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻪ ﻟـــﯿﺎﻗــــﺖ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﻫﻤـــﯿﻦ
ﺷﻤـــﺎ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺪ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﯿﺪ ﺍَﻣـــــــــــــــﻞ !!! ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻣــــﺎ ﻧﯿﺴــــﺖ
ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﺭﺷﺪ ﻧﮑـــــﺮﺩﯼ ... ﺩﺧــــﺘﺮ ﭘــــﺎﮎ ﻭ ﺳــــــﺎﺩﻩ ﺯﯾـــــﺎﺩ ﻫـــــــﺲ ﺗـــــــﻮ ﭼﺸــــــﻤﺎﺕ
ﮐـــــــﻮﺭ ﺷﺪﻩ !!!!
اگه تو مال من بودی ماه از چشات طلوع میکرد
پرستو از رو دست تو نغمه هاشو شروع میکرد
اگه تو مال من بودی کلاغ به خونش می رسید
مجنون به داد اون دل زرد و دیوونش می رسید
اگه تو مال من بودی همه خبر دار می شدن
ترانه های عاشقی رو سرم آوار می شدن
اگه تو مال من بودی قدم رو پاییز میزدیم
پاییز میفهمید که ماها زبونشو خوب بلدیم
اگه تو مال من بودی انقدر غریب نمیشدم
من چی میخواستم از خدا دیگه اگه پیشت بودم
اگه تو مال من بودی دور خوشی نرده نبود
دل من اون آواره ای که شبا می گرده نبود
اگه تو مال من بودی چشام به چشمات شک نداشت
تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترک نداشت
اگه تو مال من بودی جهنمم بهشت می شد
قصه ی عشق ما دوتا عبرت سرنوشت میشد
اگه تو مال من بودی میبردمت یه جای دور
یه جا که تو دیده نشی نباشه حتی کمی نور
اگه تو مال من بودی میذاشتمت روی چشام
بارون میخواستی میبارید ابر سفید گریه هام
اگه تو مال من بودی برگا تو پاییز نمیریخت
شمعی که پروانه داره اشک غم انگیز نمیریخت
اگه تو مال من بودی قفس دیگه اسیر نداشت
آدما دارا میشدن دنیا دیگه فقیر نداشت
اگه تو مال من بودی ٬ خیال نمیکنم باشی
پس میرم و میکشمت پیش خودم تو نقاشی
تنهایی یعنی …
عبور می کنم هر روز
از کنار نیمکت های خالیه پارک...
طوری که انگار کسی در نیمکت های آخرین
انتظارم را میکشد و به انجا که میرسم باید...
وانمود کنم که باز هم دیر رسیده ام !!!!
به تو می اندیشم
و کلمه ها جان می گیرند
به تو می اندیشم
و جاده زیبا می شود
به تو می اندیشم
و انتظار مفهوم می گیرد
به تو می اندیشم
و چشمانم برق می زند
به تو می اندیشم
و افکارم شعر می شود
و تو می خوانی
و همه چیز به نظرت آشنا می رسد
دوباره بخوان
قافیه ها را کنار بزن
این تویی
خود تو
که به شعرهایم احساس بخشیدی
و به احساسم عمق
این تویی
خود خود تو ...
به سلامتی اونایی که هم دل دارن هم معرفت
اما کسی رو ندارن...
به سلامتی اونایی که تک پرن و با هر آشغالی نمیپرن...
به سلامتی تلخی روزگار که خیلی چیزارو میشه خواست
اما نمیشه داشت...
به سلامتی اونایی که غرور دلشون له میشه
ولی به حرمت رفیقشون فقط خون دلشو میخورن وبه سلامتی تو عشقم
مـَלּ همـ ــآنـ َـم
خـوب تمـ ــآشـا ڪـُטּ
בُختــَرے ڪـہ براے בاشتــنــتـــ ...
تمــامـــ شبـــ را بیـבار مـے مانـב
و با تـ ـویــے ڪـہ نیــستے حرف مے زنـב
בختــرے ڪـہ ...
زانــو میــزنـב لبــہ تختــش و چشمــــانش را مــے بنـבَב
و تنــــهـا آرزویـــَش را براے
هـــزارمیـــن بـــــار بـہ خـُـــבا یـــاב آور مـــے شود!!!
خـُــבا هم مثــل همیـــشهـ لبــــخنـב مے زنـב
از ایــטּ ڪـہ ×تـ ـــو × آرزوے همیشگے مـــטּ بوבے!!!
فرقـی نمـی کند !! بگویم و بدانـی ...!
یا ...نگویم و بدانـی..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جای جهان جا داری ...!
جایـی که دست هیچ کسـی به تو نمـی رسد.:
دلــــــــــــــم
هر چه دلم را خالی می کنم باز هم پر می شود از تو ،
چه برکتی دارد دوست داشتنت....
راستی خدا
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم
دلم میخواهد …
می شود باز هم کودک شد؟؟
راستی خدا!
دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟؟؟؟؟
گفـتند عیــنک سیـــــــاهــت را بـــــــــــردار
دنــــــیـا پـــــــــــر از زیـــبـاییـسـت!!
عیـــــــــنک را بــرداشــــــــــــتـم...
وحـــــشـت کـــردم از هــــــــیاهــوی رنــــگــــــــــها...!
عیـــــــــــــنـکـم را بـــدهیــــد؛میــــــخـواهـم
بــه دنـــیـای یکــــــرنـــگـم پنــــــــــاه بــــرم...!!