A0: 

صفحه قبل 1 ... 12 13 14 15 16 ... 19 صفحه بعد

فقط به عشق تو

waiting_for_a_train-wallpaper-1600x900

زیـر بـآرآטּ رآه میرفتـــ

امســآل رآه رفتـטּ او رآ

بــآכیگــرے زیـر اشڪـهـ ـآے خوכ כیدҐ…

شــآیـכ پـآرسـآل اشڪـهــآے כیگـرے بوכ

[ 27 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 18:56 ] [ olympus ] [ ]

normal_عکس عاشقانه168

خــُدایـآ …

بـَراے خآمـوشے شـَبــ هـاے انتـِظآرم

فـَقـَط یکـــ [ فـوتــ ] کآفیـωـتــ !

خـآموشـَم کـُטּ …!

خـَωـتـﮧ ام ..

[ 27 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 18:56 ] [ olympus ] [ ]

normal_عکس عاشقانه152

دســــــــــتهایم را محکمتر فشار بده عشـــق من…
اینجا خــــــــیلی ها سر جــــــــــدایی تو و من شـــــــرط بـــــــــــسته اند…

 
[ 26 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 18:46 ] [ olympus ] [ ]

normal_Avazak_ir-Boy10

بی تو

برای خودم مردی شده ام

مردی که هنوز

برای خودش گریه میکند …

 

 

[ 26 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 18:44 ] [ olympus ] [ ]

naghmehsara.ir01

 

بهانه هم اگر میگیری بهانه مرا بگیر
من تمام خواستن را وجب کردم
هیچکس…
هیچکس به اندازه من عاشق تـو و بهانه هایت نیست…

[ 26 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 18:42 ] [ olympus ] [ ]

 

زندگي ماحکايت آن يخ فروشي است که درگرماي تابستان يخ مي فروخت

 چند ساعتي گذشت

 رهگذري ديد يخهاي اوتمام شده پرسيد: خريدند تمام شد؟

 يخ فروش دردمندانه گفت: نخريدند و تمام شد!!

 

 

 

 گشته ام حيران زدست روزگار

اي فلک داري به کار ما چکار

تو مگر کاري نداري جز از اين

 که ميپيچي به پايه من چو مار

زديدارت نمازم را شکستم

گشودم قلب خود را باز بستم

زديدار رخت همواره مستم

از اين دنيا و عالم من گسستم

 ندانستم نمي دانم ندانم

که عشقت چون کشيد آتش به جانم

ولي اما اگر با من نماني

            جهاني را به آتش ميکشانم

 

 

 

 

دنيا ديوارهاي بلند دارد و درهاي بسته كه دور تا دور زندگي را گرفته اند.
نمي شود از ديوارهاي دنيا بالا رفت.
نمي شود سرك كشيد و آن طرفش را ديد.
اما هميشه نسيمي از آن طرف ديوار كنجكاوي آدم را قلقلك مي دهد.
كاش اين ديوارها پنجره داشت و كاش مي شد گاهي به آن طرف نگاه كرد.
شايد هم پنجره اي هست و من نمي بينم. شايد هم پنجره اش زيادي بالاست و قد من نمي رسد.
با اين ديوارها چه مي شود كرد؟
مي شود از ديوارها فاصله گرفت و قاطي زندگي شد و ميشود اصلا فراموش كرد كه ديواري هست و شايد مي شود تيشه اي بر داشت و كند و كند.
شايد دريچه اي شايد شكافي شايد روزني شايد....
ديوارهاي دنيا بلند است و من گاهي دلم را پرت مي كنم آن طرف ديوار.
مثل بچه ي بازيگوشي كه توپ كوچكش را از سر شيطنت به خانه ي همسايه مي اندازد.
گاهي دلم را پرت مي كنم آن طرف ديوار.
آن طرف حياط خانه ي خداست.
و آن وقت هي در مي زنم در مي زنم در مي زنم و مي گويم دلم افتاده تو حياط شما,ميشود دلم را پس بدهيد؟
كسي جوابم را نمي دهد.
كسي در را برايم باز نمي كند.
اما هميشه دستي دلم را مي اندازد اين طرف ديوار
همين....
و من اين بازي را دوست دارم.
همين كه دلم پرت مي شود اين طرف ديوار.
همين كه....
من اين بازي را ادامه مي دهم
و آنقدر دلم را پرت مي كنم
آنقدر دلم را پرت مي كنم تا خسته شوند
تا ديگر دلم را پس ندهند
تا آن در را باز كنند و بگويند
بيا خودت دلت را بردار و برو
آن وقت من مي روم و ديگر هم بر نمي گردم
من اين بازي را ادامه مي دهم...

 

 

 

 

هوس كوچ به سرم زده.

شايد هم هجرت. نمي دانم.

 ز اين بي دلي ها خسته شدم.

 دستانم را به دستان هيچ كس مي سپارم و درد دل مي كنم با درختان.

ديوانگي هم عالمي دارد

 

زمستانی سرد کلاغی غذا نداشت نداشت تاجوجه هایش را سیر کند..پس گوشت بدن خود را

کند وبه جوجه هایش داد تا بخورند..زمستان تمام شد وکلاغ مرد..اما جوجه هایش نجات پیدا کردند

وگفتندآخی خوب شد مرد راحت شدیم از این غذای تکراری...این است واقعیت روزگار تلخ ما....

[ 20 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 19:12 ] [ olympus ] [ ]

تو هم با من نمی مانی..

برو یگذار برگردم..

کاش می شد با نگاهت قهر می کردم

هوا ابریست...

ومن چندیست با خودم ،با عشق می جنگم            

                               کاش می شد برایت می نوشتم                                                                            

صدایم را..

سکوتم را..

کاش میشد که افسار دلم را ول نمی کردم توهم حرفی بزن هر چند تکراری

بگو هنوز مثل سابق دوستم داری؟؟...

دوتا دوست بودند با پای پیاده از جاده ای عبور می کردند.بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند یکی از آنها

از سر خشم به چهره ی دیگری سیلی زد..اونی که سیلی خورد سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید روی شن های بیابان نوشت

امروز بهترین دوستم بر چهره ام سیلی زد آن دو یکدیگر به راه خود ادامه دادند.تا به یک آبادی رسیدند تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند وکنار

برکه ی آب استراحتت کنند ناگهان شخصی که سیلی خورد بود تعدید ودر برکه افتاد.نزدیک بود غرق شود که دوستش به طرفش شتافت و او را

نجات داد او بعد از آنکه از غرث شدن نجات یافت روی صخره ی سنگی ای جمله را حک کرد امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد..دوستش با

تعجب پرسید:بعد از آنکه من با سیلی تو را آزردم تو آن جمله را روی شن های صحرا نوشتی ولی حالا این جمله را روی صخره حک می کنی؟

دیگری لبخندی زد و گفت:وقتی کسی ما را می آزارد باید روی شن های صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش آن را پاک کنند ئلی وقتی محبتی

در حق شما بکند باید را روی سنگی حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یاد ببرد..

نقش های زیبا روی شن (17 عکس)

به نام آنکه شب را آفرید تا در شب تو را بنگرم

آسمان را آفرید تا نام زیبای تو را مانند ستاره

می درخشد نظاره کنم وبنام خداوندی که مهر و

محبتت تو را در دل تنهایی بی کسی من قرار داد

تا تورا دوست داشته باشم

 

[ 20 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 19:11 ] [ olympus ] [ ]

چی بگم واست همیشه تو قلبمون هستی حتی تو سخت ترین زمان زندگی


 




[ 17 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 18:25 ] [ olympus ] [ ]

دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی،گرفته است...

آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری،بارانی است... 

قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی،یخ زده است... 

اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد... 

چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من......!!!!

باز هنگام سحر قلمی از تکه زغالی مانده از آتش شبی سرد

میلغزد بر روی تن سرد و بی روح ورق.

و باز هم ردی از سوز دل بر روی خط های یخ زده کاغذ مینویسد.

وباز قصه پر غصه تکرار  ....

روزی درختی بودم تنومند و زیبا ، قدی کشیده

و شاخ و برگ تماشایی داشتم .

عاشق شدم . . . !!!!

عاشق صدای خوش هیزم شکن . . . !!!

و تن خود را بی آلایش تقدیم بوسه های درد آور

تبر او کردم و چه راحت شکستم ، بی صدا خورد شدم ،

چه دیر فهمیدم بی رحم است دل سنگ هیزم شکن

و سخت تر تبر او که سوزاند تنم را ، حالا دیگر زنده نبودم

درخت نبودم ، در چشمان سرد او فقط هیزم بودم و بس

سرنوشتم چه بود ؟

حالا که نه درخت بودم و نه سایه ای داشتم و نه ریشه ای

نه برگی و نه مهمان ناخوانده ای که بر روی دستانم بنشیند

و برای دل کوچکش آواز بخواند و بر خود بلرزد و با آهی سرد

دوباره پر باز کند و به اوج برود

و چه ناجوانمردانه تکه های خرد شده ام در شومینه

رو به چشمانش آتش گرفت و او فقط لذت برد

من در آتش میسوختم و او . . . 

و حالا زغالی بیش نیستم و خطی شدم بر

خطوط یخ زده ورق تا شاید ماندگار باشم و همه بدانند

روزی درختی بودم تنومند که عشق مرا به زغالی

تبدیل کرد سیاه و دل سوخته . . .


[ 13 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 19:34 ] [ olympus ] [ ]


فَـ ـدآی سَـ ـرَم کِه عآشِــقَم نیـ ـستی...

چیزی کِه زیآدِه ...

جـ ـ ـآ

وآسُـ ـه مُـردَن....

اگه هم نمیریم یه مرده متحرک هستم ...

[ 13 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 19:18 ] [ olympus ] [ ]

آشنا شد ... دوست شد ...

مهر شد ... گرم شد ...

عشق شد ... يار شد ... تار شد ...

بد شد ... رد شد ... سرد شد ...

غم شد ... بغض شد ... اشك شد ...

آه شد ... دور شد ... گم شد ...

تمام شد ، تمام شد

 

 

عاشق خيره شدن توي چشماي توام

عاشق حس كردن عطر موهاي توام

توي اين ديوونگي من خودم پاي توام

من تو دنياي توام محو چشماي توام

 

 

دستهايم را محكمتر بگير

من هنوز هم نمي خواهم

تورا...

به دست خاطرات بسپارم...

 

گفتمش دل ميخري پرسيد چند؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند

خنده كردو دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل زدستش روي خاك افتاده بود

جاي پايش روي دل جا مانده بود

 

ديگر آن مجنون سابق نيستم

آن بيابان گرد عاشق نيستم

اينك از اهل نسيم و سايه ام

با تب صحرا موافق نيستم

با سلامي با خيالي دل خوشم

در تكاپوي حقايق نيستم

بس كنيد اصرار را ، بي فايده ست

من براي عشق لايق نيستم

 

 

باور نكن تنهاييت را ، من در تو پنهانم تو در من

از من به من نزديكتر تو ، از تو به تو نزديكتر من ...

باور نكن تنهاييت را ، تا يكدل و يكدرد داريم

تا در عبور از كوچه عشق بر دوسش هم سر ميگذاريم ...

[ 13 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 19:17 ] [ olympus ] [ ]

وقتی سایه تو بالای سر من است،

دیگر هیچ آفتابی نمیتواند مرا بسوزاند...

تو را دوست دارم و بس، ای که عاشقی با تو زیباست و بی تو بی معنی...

 

[ 13 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 18:38 ] [ olympus ] [ ]

فقط به عشق تو

می‌گویند :  

ادم ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگردوست داشتنی

باشند، زیبا به نظر می‌رسند.

بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛  

سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند.

اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید.

اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.  

زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است ... 

 

 

[ 11 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 18:31 ] [ olympus ] [ ]

در حسرت آغوش تو هستم، بغلم کن

از عطر بر و روی تو مستم، بغلم کن

کی گفته که قراره دور از تو بمونم

من با احدی عهد نبستم، بغلم کن...

 

[ 10 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 19:10 ] [ olympus ] [ ]

من عاشق آن دیده چشمان سیاهم

 بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم

 گر مستی چشمان سیاه تو گناه است

 من طالب آن مستی و خواهان گناهم...

 

[ 10 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 19:4 ] [ olympus ] [ ]

چند وقتیست هر چه می گردم هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم نگاهم اما گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد و من همیشه به دنبال کسی می گردم که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید... اسم های مجازی تصویر های مجازی مشخصات مجازی و در بین این همه چیزهای مجازی تنها یک چیز حقیقت دارد تنهایی من...
[ 7 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 19:21 ] [ olympus ] [ ]

شــرآب هــم

بـﮧ مستـﮯام حسـآدت میکنــد ..

آنگـآه کــﮧ خمــآرِ یک لحظــﮧ

دیدنِ تــو مـﮯشوم ...!

5t0i5u0gpbi4p0a0fb3e.jpg

[ 6 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 18:53 ] [ olympus ] [ ]

ﺍﻟـــــــﻮ ﺧــــــــﺪﺍ ﺟــــــــــﻮن


ﻣﮕﻪ ﺩﻧﯿﺎﺭﻭ ﻧﯿﺎﻓﺮﯾﺪﯼ ﺗﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎﺗﻮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﯽ؟
ﻧﮕﺎه ﮐﻦ خیلی ها ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺍﺭﻥ ﺗﻘﻠﺐ ﻣﯿﮑﻨﻦ!
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺩﻝ ﻣﯿﺸﮑﻮﻧﻦ!
ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ هم ﻣﯿﺨﻨﺪﻥ!
ﯾﻪ ﻋﺪﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻦ!
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺧﻮﺍﺏ بقیه رو میگیرن ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻦ!
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎ ﺣﺮﻓﺎﺷﻮﻥ ﺍﺷک آدمو ﺩﺭﻣﯿﺎﺭﻥ!

ﺧﺪﺍ ﭼﺮﺍ ﻫﯿﭽﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟؟؟

[ 6 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 18:52 ] [ olympus ] [ ]

ميگن:

وقتي يه دخترواسه يه پسر  اشك ميريزه،

يعني واقعادوسش داره!!!!!!

 

 

اما!

ولي وقتي يه  پسر واسه يه دختراشك ميريزه،

يعني ديكه هيچوقت  نميتونه هیچكس رو مثل او دوس داشته باشه

[ 3 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 19:11 ] [ olympus ] [ ]

حرفها سه جورند:

گفتنی

نوشتنی

خوردنی

وچه سنگین اند این حرفهای

خوردنی و دم برنیاوردنی!!!

[ 3 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 19:10 ] [ olympus ] [ ]

حال من خوب است اما عالی هم میشوم

وقتی که تو

با نگرانی در اغوشم بگیری و بگویی

       نه عزیزم,تو خوب نیستی

[ 3 / 9 / 1392برچسب:, ] [ 18:57 ] [ olympus ] [ ]

ــن کـــه غَریبـــــم
روزی میــرسَد
بـــی هیــــچ خَبـــَـــری
بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم
دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب
رآه خــــوآهم افتـــــآد
مَـــن کـــه غَریبـــــم
چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم

همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…

 


[عکس: 54673596886604851867.jpg]

[ 30 / 8 / 1392برچسب:, ] [ 19:12 ] [ olympus ] [ ]

یـشـبــــــــــــ بــه ســیـگــــــــار گفتم:
خــــــــوش بـحــالـتـــــــــ
تو از من خوش بخت تری .
گفت: چـــــــــــرا ؟!
گفتم: تـــــــو آتش بر سر داری
و مــن بــر دل
تو باهر پـــــــکــی که بهت میزنند . . .
خـــــــــاکــسـتـــر میشی
و من با هر خــــــــــــاطـره ای که یـــــاد میارم آتــــیـش میگیرم . . .
تو دود میشی و یه بویی ازت تو هــوا میمونه
اما من زیر خـــــــــاک میرم و عـطـــرمـم باهام چال میشه !
تو تــــــمـوم میشی یه فـیــلـتـــر ازت بـاقی میمونه . . .
و از مـــنـــــــــــــــــ هــــیچـــــــــــــــــ . . .
دیدم دیگه بـویـی ازش نمیاد !
سرم و چرخوندم دیدم خــــــــامــوش شده !
گفتم: اینم آخـــــــــریش که تو باد و پـــکـــ به انـتـهــا میرسی
و من ســـــــالــهـاستــــــــــ که هنوز نـــرســیـــدم !!
نــــــــــــــــــرســــــــیدم . .

[ 30 / 8 / 1392برچسب:, ] [ 18:39 ] [ olympus ] [ ]

دیگر بر کاغذ ابریشمین اشعار موزون نمی نویسم
و آنها را در قاب زرین نمی گیرم
زیرا
دیرگاهی است نغمه های جانسوز خویش را
بر خاک بیابان می نویسم
تا با دست باد به هر سو پراکنده شود
ولی اگر باد خط مرا با خود ببرد
روح سخنم را که بوی عشق می دهد
جایی نتواند بُرد
روزی می رسد که دلداده ای از این سرزمین بگذرد
و چون پا بر این خاک نهد
سراپا بلرزد و به خویش بگوید
پیش از من در اینجا عاشقی به یاد معشوقه
ناله سر داده
شاید مجنون به هوای لیلی نالیده
یا فرهاد در اینجا سر در خاک برده است
هر که هست
از خاکش بوی عشق برمیخیزد
و تربتش پیام وفا می دهد
تو نیز که بر بستر نرم آرمیده ای
وقتی که سخن آتشینم را از زبان نسیم صبا می شنوی
سراپا مرتعش خواهی شد و به خود خواهی گفت:
یارم برای من پیام عشق فرستاده
تو هم ای باد صبا
پیام مهر مرا به او برسان

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ 28 / 8 / 1392برچسب:, ] [ 19:43 ] [ olympus ] [ ]


http://s2.picofile.com/file/7159902040/jodayiii.jpg

من شمع جان گدازم ، تو صبح جان فزایی / سوزم گرت نبینم ، میرم چو رخ نمایی
نزدیک این چنینم ، دور آن چنان که گفتم / نه تاب وصل دارم ، نه طاقت جدایی
.
.

.
خودش اول نگاهم کرد خدایا / به صد خواهش صدایم کرد خدایا
گناه این جدایی گردن اوست / که او آخر رهایم کرد خدایا
.
.

.
یک دو سه را شمردم تک تک / آهسته به دنبال تو رفتم با شک
وقتی بزرگ شدم فهمیدم / تمرین جداییست قایم باشک !
.
.

.
من و یک لحظه جدایی ؟ نتوانم !!! بی تو من زنده نمانم
.

[ 28 / 8 / 1392برچسب:, ] [ 18:53 ] [ olympus ] [ ]

بی احساس ترین فرد روی زمین میشوم وقتی...

تفریحت میشود بازی گرفتن قلب بی گناه من...

ماچ میکنم و میگذارم کنار دوستت هایم را...

تا ناتمام بماند پازل عشقی که سنگ بنایش دروغ بود...

 

[ 27 / 8 / 1392برچسب:, ] [ 19:42 ] [ olympus ] [ ]

 

راهی جز سقوط ندارد برگ پاییزی...

وقتی می داند درخت،

عشق برگ تازه ای در سر دارد...

 

[ 27 / 8 / 1392برچسب:, ] [ 19:42 ] [ olympus ] [ ]

زیبایی ها را چشم می بیند و مهربانی ها را دل!

چشم فراموش میکند اما دل هرگز!

پس بدان تا زمانی که دل زنده است فراموش نخواهی شد...

 

[ 27 / 8 / 1392برچسب:, ] [ 19:40 ] [ olympus ] [ ]


از "تو" بدم می آید!
ببخشید!
از واژه ی "تو"
چه می شد اگر همه شعر های "من"
با "تو "آغاز نمی شد؟!

 

 

 


می ترسم
می ترسم که بازی تمام شود!
-لحظه ی دیدار-
دستانم را پنهان می کنم
مبادا بفهمی
همه چیزم را باخته ام!

 

 

 

 

دلگیر میشوم وقتی فکر میکنم که عاشقانه هایی که برایت مینویسم مثلِ چای هایی هستند که خورده نمیشوند! یخ میکنند و باید دور ریخت!

 

[ 26 / 8 / 1392برچسب:, ] [ 19:43 ] [ olympus ] [ ]

نِمــــیـــدانَمـ
دوستت دارمـ چهـ واژه ایـــــــــســت
کهــ هرچه میگویی عاشـــق تــــــــــــــــــر میشوی
و هرکه میشنـــــــــــــــــود....مغـــــ×ــــــــــــــ×ــــــــــرورتـــــر!!!

[ 25 / 8 / 1392برچسب:, ] [ 18:58 ] [ olympus ] [ ]