مگر خودت نگفتی خداحافظ؟
پس چرا وقتی گفتم"به سلامت" نگاهت تلخ شد؟
برو به سلامت
دیگر هم سراغم را نگیر!
خسته تر از آنم که بر سر راهت بنشینم
و دلیل رفتنت را جویاشوم...
I love only you
مگر خودت نگفتی خداحافظ؟
پس چرا وقتی گفتم"به سلامت" نگاهت تلخ شد؟
برو به سلامت
دیگر هم سراغم را نگیر!
خسته تر از آنم که بر سر راهت بنشینم
و دلیل رفتنت را جویاشوم...
قتی می گویم : دیگر به سراغم نیا !
فکر نکن که فراموشت کرده ام ….
یا دیگر دوستت ندارم !
نه ….
من فقط فهمیدم :
وقتی دلت با من نیست ؛
بودنت مشکلی را حل نمی کند ،
تنها دلتنگترم میکند … !
بزن به سلامتى پسرى كه ازش پرسيدن:
چراناراحتى؟؟؟
آهى كشيد و
گفت:
تاحالاپشت ماشين عروس عشقت
بوق زدى؟؟؟
بعضی از مردا رو میبینی فکر میکنی چه بی خیاله و چه راحت میخنده !!
و فقط یه مرد میتونه بفهمه که یه " مرد " در روز چند بار زیر بار زندگی
میشکنه
بسلامتی اون مردایی که کوه دردن ، دارن از بغض خفه میشن ، ولی باز
توی جمع میگن و میخندن !!
بعضی از مردا رو میبینی فکر میکنی چه بی خیاله و چه راحت میخنده !!
و فقط یه مرد میتونه بفهمه که یه " مرد " در روز چند بار زیر بار زندگی
میشکنه
بسلامتی اون مردایی که کوه دردن ، دارن از بغض خفه میشن ، ولی باز
توی جمع میگن و میخندن !!
همیشه چنین بوده اس
کسی را که خیلی دوست داری،
زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی.
پیش از آنکه تمام حرفهایت را به او بگویی ،
پیش از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی مثل پروانه ای زیبا، بال میگیرد و دور می شود ،
فکر می کردی میتوانی تا آخرین روزی که زمین به دور خود می چرخد و خورشید از پشت کو ه ها
سرک می کشد در کنارش باشی
عاشقانه هايــــــي كه برايـــت مينويسم مثل آن چايــــي هايي است كه
خــورده نميــــــشوند!يـــــــــــخ ميـــكنـنـد وبايـــددور ريخــت!
فنجانت رابده دوباره پـــــــــــركنم
بی خیال تمام هیاهوی اطراف
بر ساحل زندگی قدم می زنم
بی خیال فکر تو
دنیای خود را نقاشی می کنم
بی خیال تمام آنچه باید باشد
نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم
بی خیال همه رفت ها
به داشته های خود دل می بندم
اما
بگذار قدم بزنم...
قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی
این روزها...
غروب عشق برای من
حیات دوباره خورشید
در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!
نسیم دریا بر لبانم می نشیند
با خود می اندیشم
گویا
عشق در همین حوالی ست...
و باز می گویم
شاید
تا غروب عشق
نیمروزی باقی ست...
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم !
هر روز از تعدادشان کــــم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود..!
آنهـــــــم دیدن تو بود !!
آنقدر در تـــــــــــو غــرق شـــده ام..
که از تلاقـــى نگاهـــم بادیگرى
احســـاس خیانــت میـــکنم!!
عشـــــــــــق یعنى همین...
مــــرد
چــیزی داره بــه نـــام غـــرور
بــرای هـــمین هــمه فــکر مــیکـنن دلــش از ســنگــه
وگـــرنـه .. هـــزار بــار بــیشتر از زن بـه احـساسـات و نوازش نــیاز داره
بــاور نــداری ؟؟؟
آهـــنگــی غــمگـین تـر از صــدای گـریـه ی مــرد ســراغ داری ؟؟!
آموخته ام که خداعشق است
وعشق تنهاخداست
آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم
خداباتمام عظمتش
عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم
آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم
خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته
آموخته ام که زندگی دشواراست
ولی من ازاوسخت ترم...
در يك اشنايي كوتاه ما به هم دست داديم........
تو فقط دست دادي........
ولي من....همه هستيمو از دست دادم.......
باز هم ترانه های ناتمام
سر گردان میان هوای پر باد و باران دلم
چه می کند این پاییز با دلم!
عجب حال و هوای عاشقانه ایست
این روزهای خنک پاییزی
نسیمی که زیر پوست صبح من می رقصد
هر چند صبح تنهایی ست
و آفتاب کوچک ظهرهایش
با تمام نبودنت
دلتنگی غروب غمناکش
و سکوت دلگیر شب هایی که:
جای خالی تو را در آغوش جستجو میکند
و این پاییز چه می کند با دل من!
یاد بارانی که روی پوست من و تو نم زد
و ما گفتیم عشق را زیر باران دیدیم
من به پاییز بودن تمام سال عادت کرده ام!
اما به ندیدن تو...
بازی قشنگی بود
اما ما قشنگ بازی نکردیم
قبول کن که هر دو باختیم!
من که خودم را به تـــو فروختم..
و تو که مرا به هیـــچ!!
*******************************
بعید نیست سرم را غزل به باد دهد
و آبروی مرا در محل به باد دهد
زبان سرخ و سرِ سبز و چند نقطه…، مرا
دوصد کنایه و ضربالمثل به باد دهد
چهقدر نقشه کشیدم برای زندگیم
بعید نیست که آن را اجل به باد دهد
*******************************
کفشِ چرمی ـ چتر ـ فروردین ـ خیابانِ شلوغ
یک شب بارانی غمگین خیابانِ شلوغ
میرود تنهای تنها، باز هم میبینمش
باز هم رد میشود از این خیابانِ شلوغ
چه فرقی دارد
دردت به جانم
در بلندای یکی از همین شب ها
عمیق ترین تنفس عشق
سیل اندوه را
دور خواهد کرد
راه را نشان خواهد داد.
چشمان تو
کمی تا قسمتی ابریست چشمان تو انگاری
سوارانی که در راهند میگویند می باری
تو را چون لحظه های آفتابی دوستت دارم
مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری
مبادا بعد از آن دیدارهای خیس و رویایی
مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری
زمستان بود و سرمایی تنم را سخت می لرزاند
و من در خواب دیدم در دلم خورشید می کاری
هوا سرد است و نعش صبح روی جاده می رقصد
عطش دارم بگو: کی بر دلم یک ریز می باری
امار گرفتن از تو کار هروزم است ....
عادت کرده ام به این کار ....
اما هنوز به شنیدن اسم او کنار اسمت ....
عادت نکرده ام!!!
و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که بی نهایت بار درنامه ها و شعر ها
در شعله ها سوختند
تا سند سوختن نویسنده شان باشند
پروانه ها
آخ
تصور کن
آن ها در اندیشه چیزی مبهم
که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را
در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند
یادم می آید
روزگاری ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
عشق را چگونه می شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می دارم
برگرفته از اشعار مرحوم حسین پناهی
و صبح میشود شبها بدون من... این نبض زندگی بی وقفه میزند... فرقی نمیکند با من یا بدون من... دیروز گرچه سخت امروز هم گذشت... طوری نمیشود فردا بدون من... !!
این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم / خداحافظ نا مهربون میخوام ازت دل بکنم
سخته ولی من میتونم سخته ولی من میتونم / این جمله رو اینقد میگم تا که فراموشت کنم
.
.
همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی
را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد
خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ
.
.
فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای که دور دور رفته ای
اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم…و اشکهای
خداحافظی را !!
.
.
تو که میدانستی با چه اشتیاقی خودم را قسمت میکنم
پس چرا زودتر از تکه تکه شدنم جوابم نکردی؟
برای خداحافظی خیلی دیر بود خیلی دیر!!
.
.
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم / خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم / در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
.
.
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد / و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ / چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
.
.
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی / خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم / خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !
.
.
حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات / باشد، قبول…لااقل این نکته را بدان:
آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم
در سینه می تپید،
دلم بود
نا مهربان خداحافظ
.
.
روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای
خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم
.
.
خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن دل
خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دل های خسته
.
.
پرستو ها چرا پرواز کردید / جدایی را شما آغاز کردید
خوشا آنانکه دلداری ندارند / به عشقو عاشقی کاری ندارند
خداحافظ برای تو رهایی / برای من فقط درد جدایی
خداحافظ برای تو چه آسان / ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان
خداحافظ
.
.
خداحافظ طلوعم / خداحافظ غروبم
خدا حافظ تو ای تنها امیدم / خداحافظ تو ای تنها امیدم
.
.
خدانگهدار عزیزم اما نمیشه باورم / توی چشام نگاه نکنی این لحظه های آخرم
آخه چطور دلم بیاد / چشماتو گریون ببینم
شعری زیبا و ماندگار از مریم حیدر زاده :
یادمه اولین روز گونه هامو تر کردید
وقتی دیدید دیوونه ام حرفامو باور کردید
خیالتون راحت شد که بی شما میمیرم
محبتو از اون وقت کمتر و کمتر کردید
گفته بودید با منید ٬ حتی اگه نباشم
کلاغ خبر میاورد شبو با کی سر کردید
شما دوستم نداشتید از چشماتون میبارید
نمیدونم شعرامو واسه چی از بر کردید
از هرجا میگذشتید گل به پاتون میریختم
شما به جاش تو قلبم هزارتا خنجر کردید
عزیز بودید فراوون ٬ زجرم دادید چه آسون
وجودتون رو با زجر واسم عزیزتر کردید
به یادتون نمونده ٬ تو اون غروب پاییز
پیش هزارتا شاهد دستم انگشتر کردید
چه روزایی که شونه ام پناه اشکاتون شد
رو زانو های خستم ٬ خستگی رو در کردید
انگار خوشی نمیخواست من مزه اش رو بفهمم
یه روز که گل میدادم نداده پرپر کردید
چیزی نبود تا اون روز آروم بودیم و خوشبخت
تمام این کارا رو اون روز آخر کردید
پس نذرامون چی میشه ؟
حتما به یادتون نیست ٬ واسه ضریح آقا نذر کبوتر کردید
حق با شما ٬ من کجا ٬ شما کجا و تقدیر
میوه ی خوشبختی رو همیشه نوبر کردید
من که چیزی نگفتم که دلتون گرفته
این اولین باره که شما باهام قهر کردید
همون کلاغه میگفت یه جا شما رو دیده
انگشترو تو دست یه کس بهتر کردید
من که پسش ندادم ٬ دادم به همسایتون
گفتم دیگه درست نیست شما مارو تر کردید
یه چیزی مینویسم خدا منو ببخشه
اگه یه وقت به هم خورد ٬ منتظرم برگردید
یه چیزی مینویسم خدا منو ببخشه
اگه یه وقت به هم خورد منتظرم برگردید
مریم حیدر زاده