شیـرینش بغض میکند ناخن خوار شده است دلگـیـر است دستآنش میلـرزد اتانول میبلعـد خیرـه ے خیرس بـ…. . . . بگذریـم… اسم او دیگــر فرـهـآد نیست جلآد استــ….
تلخـے کن شیریــنم
I love only you
شیـرینش بغض میکند ناخن خوار شده است دلگـیـر است دستآنش میلـرزد اتانول میبلعـد خیرـه ے خیرس بـ…. . . . بگذریـم… اسم او دیگــر فرـهـآد نیست جلآد استــ….
تلخـے کن شیریــنم
میتــــرسم…
میترســم کســـی بــویِ تنـــت را بگیـــرد،
نغمـــــه دلـــت را بشنـــــود،
و تــــــو، خـــو بگیــــری بــه مانــدنــــش!
چــــه احســـاس ِ خــط خطـــی و مبــهمی ست،
ایــــن عاشقـــــانـــه های ِحســـــودیِ مـــن!
تـ ـو بـہ مـَ ـن هيـچ בيـ ـنـے نـَבآرے ... هيچـ ـے ..
اَگـہ عـ ـآشـِقـِت شـُבَم ... خـ ـوבَم خـ ـوآسـ ـتـَ ـم ...
اَگـہ هـَمــہ בُنيـآمـ ـو بـآ تـ ـو سـآخـ ـتَـم ...
خـ ـوבَم خـ ـوآسـ ـتـَ ـم ...
اَگـہ بـَعـב اَز رَفـ ـتـَنـِت هـَميـ ـن خيآلـِتـ ـَم بآ בُنيـآ عـَوَض نمـيكـُنـَ ـم ...
خـ ـوבَم خـ ـوآسـ ـتـَ ـم ...
وَلـے تـ ـو مـَבيـ ـونـے بـہ هـَمـہ كـَسآيـے كـہ بـَعـב از تـ ـو ...
اَز تـَہ دِل بـِهـِ ـم گـُفـ ـتـَن : בوسـ ـتـِت בآرَم ...
وَ مـَ ـن پـ ـوزخـَنـב زَבَم و رَב شـُבَم ...
چـ ـون בيگـہ ايـ ـن حـَ ـرف و بآوَر نمـے كـُنـَ ـم ...
سكوتم نشـــــــــكن و بگذار تا من
درون خــــــــــــــلوتم ، تنها بمانم
دلم را نشكن و بگذار اي عـــشق
سرود زيستن ، با تــــــــو بخوانم
دلم آيينه گردان رخ تــــــــــوست
مزن سنگي و مشكن جـــام شيشه
نهال عمرمن با تو بهاري است
مزن برريشه ام ، آهنگِ تيـــشه
خستهتر از صدای من، گریهی بیصدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطرهات به جای تو.
رفتی و آشنای تو، بیتو غریب ماند و بس
قلب شکستهاش ولی پاک و نجیب ماند و بس.
طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن، دل به ستارهها بزن.
تکیه به شانهام بده، دل به ترانهام بده
راوی آوارگیام، راه به خانهام بده
یکسره فتح میشوم، با تو اگر خطر کنم
سایهی عشق میشوم، با تو اگر سفر کنم
شبشکن صد آینه با شب من چه میکنی؟
این همه نور داری و صحبت سایه میکنی
وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع میکنم ولولهای دوباره کن
با تو چه فرق میکند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم
بی خیال تمام هیاهوی اطراف
بر ساحل زندگی قدم می زنم
بی خیال فکر تو
دنیای خود را نقاشی می کنم
بی خیال تمام آنچه باید باشد
نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم
بی خیال همه رفت ها
به داشته های خود دل می بندم
اما
بگذار قدم بزنم...
قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی
این روزها...
غروب عشق برای من
حیات دوباره خورشید
در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!
نسیم دریا بر لبانم می نشیند
با خود می اندیشم
گویا
عشق در همین حوالی ست...
و باز می گویم
شاید
تا غروب عشق
نیمروزی باقی ست...
من از اونایــی نیستـم کهـ میگــن نداشتـن مخاطبـــ خــاص از افتخـآرات مــآس
من اتفاقـاً دوتـا مخاطبــ خــاص دارم یکـی خـُـداس یکیـم رفقـای خــاص
کهـ سـایشــون همیشهـ بالاسرمـــآس
آرهـ دیــه اینجوریــاس
همچوטּ بادبادڪ هـــا …
جــــاذبــﮧ ے زمیـטּ را به مســـخرهــ مے گیرمــ !
وقتے …
تـــ ــ❤ـــ ـــو ؛
در آغوشمــ مے گیرے …!
فرقی نمی کند
قدمها
سست باشد
یا محکم
کسی که عاشق است
با پا نه
با قلب می آید
که پاها
نه برای ماندن
بلکه
برای رفتن ، آفریده شده اند !
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد
قابلـــــ توجه آنهاییـــــ که از ساز مخالفـــــ و باد مخالفـــــ و جریانــــــ
ناموافقــــــ
زندگیــــــ میــــــ نالند و نا امیــدند :
" باد بادکـــــ زمانیـــــ اوجــــ میگیرد که با باد مخالفـــــ روبرو شود ... "
تو میتوانیــــ ، کافیستــــ اراده و تلاشـــــ کنیـــــ ،
امیــــــــد به خدا با ماستــــ ...
یک بار هم ک شده بفهم...این اسمش قلب است...همانکه در دستت بازیش
میدهی..عروسکت رامیگویم
اسمش قلب است...میتپیدقبل از تو...رنگ داشت...امید داشت...
توسردش کردی..سنگش کردی..تنگش کردی...دیگرنفسی ندارم..پس بده من قلبم
رامیخواهم!
میگفتند :سختے ها نمک زندگے است!!
امّا چرا کسے نفهمید!
“نمک”
براے من که خاطراتم زخمے است
شور نیست…
مزه “درد” میدهد…!!…
یـاد تـو
هـیـچ گـــاه از بیـن نمـیرود
بــــلکه
از ســطری
به سـطری دیگر
منتقل میشود…
و اینست قانون پایستگی چشمانت!
سخته بدونی بهش نمیرسی
خیلی سخته کسی رو از ته قلبت دوس داشته باشی
دلت بخواد با اون باشی ولی نتونی
خیلی سخته صداشو بشنوی عاشق صداش باشی
وقتی که میشنوی بهت ارامش میده ولی بدونی صداشم واسه تو نمیمونه
خیلی سخته خودت بدونی قسمتت نیس
نمیتونی کنارش باشی ولی نمیتونی باور کنی
نتونی قبول کنی ازش دور بشی
خیلی سخته عاشق کسی بشی که از اولش بدونی بهش نمیرسی...
ھﻮاے ﺳﺮد اﯾـטּ ﺷﮫﺮ،
ﻣﺮا ﺑـہ ﯾﺎد آﻏﻮش ﮔﺮمﺗــﻮ ﻣﮯ اﻧﺪازد،
ﻣـَــﺮد ﻣـטּ از وﻗﺘﮯ وارد زﻧﺪﮔﯿﻢ ﺷﺪے،
ﻋﺎﺷﻖ ھﻮاے ﺳﺮد و ﺑﺎروﻧﮯ ﺷﺪم،
و اﯾـטּ ﻧﯿﺎزے ﺑـہ دﻟﯿﻞ ﻧﺪاره.